دکوپاژ (Decoupage ) و دکوپاژ نویسی (2)
دکوپاژ کلمه ای است فرانسوی بر گرفته از کلمه دکوپه که
وارد اصطلاحات سینمایی شده است. دکوپاژ در اصل عبارت است از تقطیع نما ها و
خرد کردن صحنه ها به پلان های کوچکتر برای فیلمبرداری و تصویر برداری،
بطوری که در این پلان ها تداوم بصری رعایت شود.در واقع دکوپاژ عبارت است از
میزانسن ، طراحی بازی ها ، دکور ، نور ، انتخاب زوایای دوربین، آکسسوار و
طراحی صحنه ها و کمک به بیان تصویری یک اثر هنری در قالب فیلم و تصویر
متحرک که توسط کارگردان و با فکر و اندیشه او طراحی و اجرا می گردد.البته
دیگران درآن دارای نقش می باشند ولی کارگردان مولف اصلی است ودیگران تابع
اویند.. در این مقاله و سلسله مقالاتی که در پی خواهد آمد قصد
داریم راجع به دکوپاژ مطالبی را در اختیار شما هنر جویان هر چند مختصر قرار
دهیم که امید واریم مورد استفاده واقع شود.در ابتدا جهت آگاهی و بعنوان
پیش زمینه توضیحاتی مختصر را بیان می کنیم.
مونتاژ :عبارت است از پیوند نماهای کوچک به یکدیگر با نظمی خاص ، بطوری که روند کلی داستانی را نشان دهد.
اجزای تشکیل دهنده ساختمان فیلم از نظر دستور زبان سینما:
1- فریم: کوچکترین واحد ساختمانی فیلم است ( قاب)
در دوربین تصویر برداری ویدئو بر روی تار کد ، رنگهای اصلی - آبی ، قرمز، سبز RGB )) تبدیل به جریان الکتریکی شده وبصورت مورب بر روی نوار متال ویدئو ضبط می شوند.در خلاء لایه حساس روی نوار ویدئو گوتینگ می شودکه بر روی آن صدا و تصویر ضبط می گردد. البته توسط دو قطب آهن روبا ارتعاشات صدا توسط هد بر روی نوار متال ضبط می شود.
در ویدئو هر فریم شامل دو میدان زوج وفرد است و هر دو فیلد یک فریم است.
تعداد کادر در فیلم 24 کادر و در تلویزیون 25 کادر است و تلویزیون دارای 625 خط می باشد.
پدیده لختی دید در سینما و تلویزیون
یک فیلم دو ساعته ، یک ساعت آن تاریکی است .بین هر دو فریم یک صفحه سیاه قرار می گیرد که ما چون یک تصویررامی بینیم و در ذهن ما اثرات آن وجود دارد با تصویر بعدی تطبیق می دهیم و آنرا نمی بینیم.
2- نما ، پلان ، شات :به مجموعه ای از فریم ها که شامل قسمتی از رویداد باشد گفته می شود.
پلان دوربینی : زمان شروع تا زمان قطع دوربین را پلان راش می گویند. پلان عنصر اصلی دکوپاژ است.
3- صحنه : از تجمع چندین نما که ایده ای را بیان کند صحنه بوجود می آید.
صحنه پلان : مونتاژ درون نما ، یک صحنه یک پلانی . صحنه کوچکترین واحد فیلمنامه است که دارای آغاز ، میانه و پایان است.کوچکترین واحد فیلم ، فریم است و کوچکترین واحد فیلمنامه صحنه است.
4- سکانس :( sequence)به مجموعه ای از چند صحنه که با هم بخشی از داستان را روایت می کنند سکانس (بخش ) می گویند.تنها محدودیت سکانس ، محدودیت ایده ای آن است.
خط فرضی
مهمترین و اساسی ترین چیزی که باید یک کارگردان و فیلمساز رعایت نماید خط فرضی است . خط فرضی خطی است به موازات دوربین که بر اساس نمای معرف فرض می شود و نباید آنرا شکست مگر با دلیل و منطق که توضیح خواهیم داد.تصور کنید شما اگر خط فرضی را رعایت نکنید هنگام تدوین فیلمتان چه فاجعه ای ببار خواهد آمد . به یکباره می بینید جهت حرکت ها عوض می شود و کاراکتر هایتان بجای اینکه بطرف همدیگر بیایند از هم دور می شوند.بطور ساده اینطور می توان خط فرضی را توضیح داد فرض کنید در روبروی شما در یک باغ وحش قفس شیری قرار دارد و شما می خواهید از آن تصویر برداری نمایید شما از روبرو و از چپ و راست و بصورت مورب از شیر درون قفس تصاویر متعددی می گیرید ولی نمی توانید از قفس عبور کرده واز آنطرف قفس تصویر برداری نمایید. در واقع اگر می توانستید از قفس عبور کنید این کار را انجام میدادید ولی هنگام میکس فیلم تان جهت ها بر عکس می شد . پس در اینجا قفس نقش خط فرضی را داشت که مانع آن شد که ما به آنسوی قفس برویم و خط فرضی شکسته نشد.
البته با پنج قانون کلی می توان خط فرضی را شکست :
1- استفاده از تراولینگ دوربین : یعنی دوربین بر روی ریل و با حرکت بدون کات (قطع) از خط فرضی بگذرد و دور کاراکتر بچرخد.
2- استفاده از نمای خنثی :(Hed on) :اگرنمای خنثی ائی که استفاده می کنیم قدری طولانی باشد ، تماشاچی فراموش می کند که خط فرضی کجا بوده است ودر اینجا می توان خط فرضی راشکست و بر اساس خط فرضی جدید دکوپاژ را انجام داد.
3- کات اوی (cat away): که شامل استفاده از 1- اینسرت : که در آن وحدت مکانی وجود داشته باشد و شئ مورد نظر قبلا و در نمای قبلی وجود داشته باشد. ( اینسرت یعنی نمای درشت از شئ بی جان ) 2- استفاده از اینتر کات یا کات واسطه بمنظور ایجاد تداوم و گذشت زمان، مانند مرور خاطرات و بازگشت به گذشته( فلاش بک ) و استفاده از نمای ابژکتیو (دید دوربین )
4- استفاده از نمای سوبژکتیو (دید بازیگر): نمونه عینی آن را شاید بارها دیده باشید مانند دو کاراکتر که در یک ماشین نشسته اند و از دید بازیگر ها می بینیم که جهت ها عوض می شوند در حالی که این نقطه دید بازیگر است و برای تماشاچی قابل قبول می باشد.
5- استفاده از نمای انتقال حجمی : بادلیل منطقی مانند هرج و مرج ، خود کشی ، و اتفاق مهمی که در صحنه روی می دهد ، می توان خط فرضی را شکست.
پس یک کار گردان با ذوق و آینده نگر هنگام دکوپاژ فیلمش همیشه خط فرضی را در نظر دارد و در موقع تصویر برداری آنرا رعایت می نماید.
انتخاب زوایا و نوع نگاه دوربین :
یکی از مهمترین و کاربردی ترین چیزی که در دکوپاژ اهمیت دارد ، انتخاب
زوایای دوربین است.که در جهت پیشبرد قصه و تاثیرش بر مخاطب و ایجاد حس واقع
گرائی نقش اساسی را ایفا می کند. یک فیمنامه خوب و جذاب با یک انتخاب بد
زوایای دوربین نمی تواند با مخاطب ارتباط بر قرار سازد.یک کارگردان باذوق
معمولا با انتخاب زوایای دوربین اش مخاطب را به بطن و عمق داستان فیلمش می
برد .
برای ایجاد حس ابهت کاراکتر هایش معمولا از زوایای لو انگل ( زاویه زیر به بالا) استفاده می کند .و برای این کار کادر و قاب تصویرش را طوری انتخاب می کند که با حرکت و چرخش بازیگر روبه جلو این حس به تماشاچی القاء شود. در جائی دیگر برای اینکه تنهائی یک کاراکتر سرگردان را در یک بیابان بی آب و علف نشان دهد و اورا با آن مقایسه نماید از زوایای های انگل ( زاویه بالا به پایین) استفاده می نماید.
گاهی دکوپاژ را طوری برنامه ریزی می کند که ابتدا با یک نمای بسته اورا نشان می دهد و اورا با زاویه لو انگل می بینیم که مثلا یک آدم قدرتمندی است مثل یک آدمکش فراری ولی با انتخاب درست لنزها و فیلمبرداری یکدست اگر رفته رفته دوربین با ذوم بکی عقب کشیده و از اودورشود بطوری که او جزئی از طبیعت گردد(نمای اکستریم لانگ شات ) نمای باز خیلی خیلی دور، در اینجا کارگردان و فیلمساز با انتخاب این نما کوچکی و خواری این آدمکش فراری راکه همه قبلا از او می ترسیدند در برابر طبیعت بی انتها به تصویر می کشد و تماشگر در می یابد که او کوچکتر از آن است که تصور می شد. البته نمای باز همیشه معرف کوچکی نیست ، گاهی مواقع برای نشان دادن عظمت و ابهت و بزرگی هم از آن استفاده می شود .
مانند
فیلمها و سریالهای تلویزیونی و تاریخی که با یک نمای باز و خیلی دور
تماشاچی به عمق و عظمت لشگریان پی می برد و آنها را می بیند . پس در اینجا
تاکید بر عظمت و ابهت سپاهیان و لشگریان مطرح است ولی در نمای قبلی که گفته
شد، مقایسه شخص با طبیعت و بیابان مطرح بود. پس قصه و فیلمنامه اگر درست
درک شود خود زوایای مورد نظرش را می طلبد .
جهت دید ، ورود و خروج از کادر ، کادر بندی :
از دیگر اصولی که یک کارگردان بایستی رعایت نماید کادر بندی فیلم است که
چگونه باید کاراکتر هایش را در قاب تصویر جای دهد که هم قانون کلی کلاسیک
را رعایت نماید و هم مخاطب از اثرش لذت ببرد وبا با آن ارتباط برقرار
سازد.او بایستی از کادر و قاب تصویر طوری استفاده نماید که اصل رویدادی که
درون قاب یا کادر روی می دهد بدون هیج مانعی به مخاطب منتقل شود چرا که
دوربین در اینجا بمثابه چشم مخاطب است . کارگردان و قاب تصویر در اینجا می
تواند حکم نقاش و بوم را داشته باشد که بایستی با چیدمان درست و جای دادن
آکسسوار صحنه یک کادر منطقی ایجاد نماید البته ممکن است پرسیده شود این کار
به تصویر بردار و فیلمبردار کار مربوط می شود اما باید گفت درست است که
تهیه و ساخت فیلم ، یک کار گروهی است و بدون همکاری دیگر عوامل و دست
اندرکاران ، تولید میسر نخواهد بود اما کارگردان حرف اول را می زند و او
مانند یک مغز متفکر بر همه چیز نظارت دارد و اوست که داستان نوشتاری را با
فکر و ذهن خلاق خود به تصویر بصری تبدیل می نماید. بایستی از کادر نهایت
استفاده راببرد.
رعایت قوانین زیر در کادر بندی ضروری است :
1- مسیر دید سوژه باید باز باشد . یعنی اگر کاراکتر یا بازیگر بسوئی نگاه می کند و اورا در کادر بسته ای قرار داده ایم طوری کادر بندی نماییم که جلو کادر کمی خالی باشد.
2- بالای سر سوژه به اندازه کافی خالی باشد .طوری کادر بندی نکنیم که نصف سرش خورده شود، مخصوصا در نماهای بسته ، البته بعضی از تلویزیونها ، بخصوص نوع قدیمی نصف کادر را حذف می نمایند.
3- انتخاب مناسب اندازه نما ، که بستگی به داستان فیلم دارد ، برای بیان احساسات و عمل و عکس العمل کاراکتر معمولا از نماهای بسته یا( کلوزآپ ) استفاده می کنیم.
4- انتخاب مناسب زاویه دوربین ، که باز هم قصه فیلم و دید کارگردان آنرا تعیین می کند.و در قسمت قبل توضیح دادیم.
5- ایجاد توازن ( بالانس تصویر ): که در مقدمه توضیح داده شد.
جهت دید و ورود و خروج از کادر:
از دیگر نگاتی که خیلی مهم است جهت ورود و خروج هاست که به هنگام دکوپاژ توسط کارگردان طراحی می شود ودر سر صحنه توسط منشی صحنه رعایت می گردد.اگر در کادر جهت ورود از راست به چپ بود و از سمت چپ خارج گردید ، در کادر بعدی ، جهت ورود بایستی از سمت راست باشد. اگر از سمت راست خارج گردید ، بایستی از سمت چپ وارد کادر بعدی شود. اگر سوژه داخل کادر بود واز سمت گوشه کادر خارج گردید ( گوشه بالا) در کادر بعدی بایستی از گوشه پایین وارد کادر شود.البته جهت دید و نوع نگاه دیگر بازیگران در ورود و خروج ها بسته به قصه فیلم باید مد نظر قرار گیرد.و اگر تداوم بصری وجود داشته باشد و دکوپاژ ما دارای ریتم تندی باشد ، داستان ایجاب می کند که مرتبا ببریم و سوژه را تعقیب نماییم.
یک کارگردان برای ساخت فیلم بایستی مانند یک
معمار و مهندس ساختمان طرح و نقشه ای داشته باشد.یک طرح ونقشه خوب برای
ساختمان تا وقتی که به مرحله اجرا در نیاید و بصورت عینی در معرض دید قرار
نگیرد نمی توان آنرا یک بنای خوب بحساب آورد.یک فیلم هم تازمانی که ساخته
نشود نمی توان آنرا یک اثر هنری دانست. ما در اینجا اگر طرح را سناریو
بنامیم ، نقشه آن را می توان دکوپاژ کارگردان در نظر گرفت که بطور حساب
شده برنامه ریزی شده و مانند نقشه ساختمان آماده اجراست. حال اگر این
نقشه که برگرفته از افکار کارگردان است اگر درست ومنطقی طراحی شده باشد و
بعد از اجرا و ساخت فیلم بتواند براحتی با مخاطبان ارتباط برقرار سازد و
پیام فیلم را منتقل نماید نقشه ای کامل است .کارگردان خلاق و با ذوق به
هنگام دکوپاژ فیلم خود بایستی تمام جوانب کار را در نظر بگیرد و برای هر
نما و هر پلانی که دکوپاز می کند دلیل و منطقی داشته باشد و بایستی از خود
بپرسدکه مثلا : چرا از این زاویه استفاده کرده است . چرا نمای بسته ؟ اگر قرار است یک حادثه مهم در صحنه روی دهد مثلا انفجاری که منجر به
مجروحیت کاراکتر گردد چه نمایی مناسب تر است تا بیننده وقایع را بطور عینی
ببیند مسلما برای این صحنه نمای کلوز آپ نمی تواند استفاده شود و حتما
بایستی از نمای باز استفاده کرد تا وقایعی که قرار است روی دهد توسط مخاطب
دیده شود.
در فیلم کوتاه نقش بازیگر خیلی مهم است بایستی بازی ها از قبل طراحی شده باشند . فیلم کوتاه بدلیل کوتاهی باید از گیرائی خاصی برخوردار باشد شخصیت ها خیلی پیچیده و سردر گم نباشند وبه هنگام دکوپاژ بحال خود رها نشوند . بایستی دکوپاژ را طوری طراحی نمود که در زمان کم و با عمل و عکس العمل کاراکترها بیننده براحتی بتواند با آنان ارتباط برقرار ساخته و باورشان برای مخاطب قابل قبول باشد.
یک فیلم اگر بدرستی دکوپاژ شود ، بعد از تصویربرداری و بهنگام تدوین ، مونتور فیلم دچار مشکل نخواهد شد.
کارگردان باذوق و تجربی فیلم کوتاه ، که در حال تجربه و کسب مهارت لازم برای تولید فیلم های بلند در آینده نزدیک است ، همیشه سعی می کند با انتخاب سوژه های مناسب حرفی برای گفتن داشته باشد، او می خواهد با اثرش مطرح شود و با مطرح شدن برای تولید آثار دیگر راه را هموار سازد. بنابر این در کارش وسواس بخرج می دهد. بایستی خود را باور داشته باشد و ناامیدی را از خود دور نموده و با عدم پذیرش فیلم اول و دوم خود در جشنواره ها مایوس نشده و بدنبال نقاط ضعف خود بر آمده و در جهت رفع آنها بکوشد. هر شکست باید مقدمه ای باشد برای پیروزی و تولید آثاری دیگر ُ
عالی