مجموعه آموزشی فیلم نامه نویسی (نوشتن طرح بر اساس شخصیت) (جلسه چهارم)
** درسهای دیوید گریفیث برای نویسندگان تازه کار**
کتاب های آموزش فیلمنامه نویسی و اساتید این رشته در کلاس ها مرتب به شما تاکید می کنند که شما باید یک نیاز برای شخصیت تان تعریف کنید و بدانید که او بدنبال چیست. اما اینکه بدانید که او چه کارهایی انجام می دهد تا به خواسته اش برسد، به همان اندازه که بدانید چه می خواهد اهمیت دارد.
بعضی وقت ها شما به راحتی می توانید تفاوت این دو را احساس کنید. مثلاً در ارباب حلقه ها، خواست «فرودو» این است که حلقه را نابود کند. اما «گاندالف» به او می گوید تنها جایی که می تواند آن را از بین ببرد Mount Doom است. حالا او چه باید بکند؟ حالا او باید به جایی بسیار دور به «موردو» سفر کند و حلقه را دورن آتشفشان بیاندازد تا از بین برود. این مسیر جستجو و درخواست یا چالش او است.
برخی اوقات آنچه شخصیت می خواهد و آنچه که باید انجام دهد یکی است (مثل فیلم های ورزشی وقتی که شخصیت می خواهد قهرمان شود) اما در این گونه فیلم ها هم تفاوت آنچه شخصیت می خواهد و آنچه باید انجام دهد واضح است. برای مثال در بیلی الیوت، بیلی تصمیم می گیرد که به کلاس های باله برود. این چیزی است که او می خواهد. اما او باید چه کاری انجام دهد تا به این خواسته برسد؟ او باید بر ترس و خجالتش از این مردم در مورد او چگونه فکر می کنند غلبه کند تا بتواند موفق شود.
در هر دو فیلمی که در بالا به آنها اشاره کردم نویسندگان فیلمنامه موانع و چالش هایی را در مقابل قهرمان هایشان گذاشته اند. اگر این موانع کوچک و آسان باشند عملاً قصه ای شکل نخواهد گرفت. مثلا در ناتینگ هیل تصور کنید که «آنا» (جولیا رابرتز) وارد زندگی «ویلیام تاکر» (هیو گرانت) می شد و همه چیز بدون مشکل پیش می رفت – نه حضور خبرنگاران در مقابل خانه اتفاق می افتاد، نه دوست پسر قبلی ستاره سینما جود داشت، نه آن سوء تفاهم ها بوجود می آمد و نه....- عملاً فیلمی ساخته نمی شد.
لذتی که مخاطب در زمان تماشای فیلم احساس می کند بخاطر این است که می بیند قهرمان فیلم – که مخاطب می تواند با آن همذات پنداری کند – درگیر یک مشکل بزرگ شده و هر چه بیشتر تلاش می کند بیشتر گرفتار می شود. اما قبل از اتمام فیلم او یک راه غیر منتظره و باور پذیر برای حل مشکلش پیدا می کند.
پس قبل از خلق شخصیت یا خط قصه، ایده فیلم را تحلیل کنید و تلاش کنید تا به پرسش هایی که مشخص می کند شخصیتی که در ذهن دارید برای طرح و روند داستانتان مناسب است یا نه پاسخ دهید. از خودتان بپرسید:
- او کیست؟
- مشکلی که در زندگی او با آن مواجه شده است چیست؟
- او چه می خواهد؟ نیاز او چیست؟
- او برای اینکه به خواسته اش برسد باید چه کار کند؟
- نقاط ضعف شخصیتی و اخلاقی او چیست؟
- او از چه چیزی وحشت دارد؟
- مهمترین رقیب و مخالف او چه کسی است؟
- این رقیب چه گونه به نقطه ضعف او حمله می کند؟
- شخصیت اصلی داستان چگونه با بزرگترین ترسش روبرو می شود؟
- او در طول قصه چه چیزی را فرا می گیرد؟
- داستان چگونه تمام می شود؟
اگر شما بخوبی می دانید که چه چیز شخصیت شما را به جلو هدایت می کند و پاسخ همه پرسش های بالا را هم دارید، بدانید که در حال خلق فیلمنامه ای هستید که به در بین نویسندگان به فیلمنامه های شخصیت محور معروف هستند.
نکته مهم: «تعلیق» اصطلاحی است که بیشترین سوء تعبیر در مورد آن صورت گرفته. معمولاٌ این واژه در مورد لحظاتی در فیلم های پلیسی بکار می رود که شخصیت اصلی در طول راهرویی قدم می زند و نمی داند که که الان از کدام اتاق قاتل اره بدست بیرون می آید.اما ارسطو «تعلیق» را بسیار گسترده تر از یک حقه تصویری می داند. او معتقد است که تعلیق یعنی اینکه مخاطب برای شخصیتی که دچار مشکلات سخت و نا عادلانه ای شده، احساس ترحم کند. چون تنها در ان صورت است که مخاطب می تواند با شخصیت داستان همذات پنداری کند و برای آنچه که قرار است برای او پیش بیاید نگران شود. زمانی که مخاطب اطلاعات بیشتری از شخصیت درون فیلم داشته باشد برای او احساس ترحم و نگرانی می کند. اما در ضمن او اضطراب از اینکه حالا شخصیت برای حل این مشکل چه می کند که داستان تبدیل به تراژدی نشود را نیز تجربه می کند. ضمن اینکه در پایان از اینکه شخصیت بر مشکلات فائق می آید احساس رضایت می کند. این تعریف درست «تعلیق درماتیک» است.
یکی از نمونه های بسیار خوب در این زمینه شخصیت پردازی و تعلیق جاری در فیلم " مخمصه " مایکل مان است که دو شخصیت اصلی این فیلم با بازی های حیرت انگیز آل پاچینو و رابرت دنیرو جان گرفتند.
(منبع : موسسه فرهنگی هنری کارنامه)