سبک شناسی سینمایی (1)
با سلام. در این پست های متوالی سعی خواهم کرد، مطالبی را عرضه کنم که در رابطه با سبک شناسی برای دوستان علاقه مند مفید باشد.
1) هیجاننمایی یا اکسپرسیونیسم (به انگلیسی: Expressionism)
نام یک مکتب هنری است. در آغاز قرن بیستم، نهضت بزرگی بر ضد رئالیسم و امپرسیونیسم پا گرفت که آرامآرام مکتب "اکسپرسیونیسم" از دل آن بیرون آمد. واژهٔ اکسپرسیونیسم برای اولین بار در تعریف برخی از نقاشیهای «اگوست اروه »
به کار رفته است.
اکسپرسیونیسم جنبشی در ادبیات بود، که نخست در آلمان شکوفا شد.
هدف اصلی این مکتب نمایش درونی بشر، مخصوصاً عواطفی چون ترس،
نفرت، عشق و اضطراب بود. به عبارت دیگراکسپرسیونیسم شیوهای نوین از بیان
تجسمی است که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگهای تند و
اشکال کج و معوج و خطوط زمخت بهره میگیرد.
سینمای اکسپرسیونیستی در کشور آلمان آغاز شد وبه اوج رسید و پس از مدتی سینمای وحشت به عنوان شاخه مورد پسند اکثریت جامعه از همین سینمای فرهیخته و روشنفکر منشعب شد.
سینمای امروز علاوه بر مضامین جدیدی که سینمای اکسپرسیونیستی وارد سینما
کرد، وامدار طراحی دکور خاصی است که با این ژانر وارد عرصه سینما شد، دکور و
نورپردازی که به ایجاد تعلیق و دلهره در این سینما کمک کرد. در سینمای
امروز جهان هنوز در آثار سینما گران بزرگی همچون- تیم برتون- میتوان رگه
هایی از سینمای اصیل اکسپرسیونیستی را مشاهده کرد.
2) دریافتگری یا امپرسیونیسم(به انگلیسی: Impression)
شیوه هنری گروه بزرگی از نگارگران آزاداندیش و نوآور فرانسه در نیمه دوم سده نوزدهم بود که بزودی جهانگیر شد. این شیوه مبتنی است بر نشان دادن دریافت و برداشت مستقیم هنرمند از دیدههای زودگذر با به کار بردن لخته رنگهای تجزیه شده و تابناک برای نمایش لرزشهای نور خورشید. در این روش اصول مکتبی طراحی دقیق و سایه روشن کاری و ژرفانمایی (پرسپکتیو) فنی و ترکیب بندی متعادل و معمارانه رعایت نمیشود.این نسل از فیلمسازان کمتر به روایت سینمایی اهمیت می دادند و بیشتر به دنبال بازنمایی تصورات ذهنی و تخیلات و رویاهای کاراکترها در قالب فیلم هایشان بودند.
امپرسیونیست ها بر این باور بودند که سینما نباید از روایت های تئاتری یا ادبی تقلید کند. آن ها زیربنای سینما را نه داستان ها، بلکه عواطف می دانستند و از این رو معتقد بودند که فرم سینمایی باید بر ریتم دیداری استوار باشد.
در فیلم های امپرسیونیستی عموماً تکنیک برای انتقال ذهنیت و عواطف شخصیت ها به کار برده می شد. این شامل تصویرهای روانی مانند خاطرات، تخیلات، رویاها، توهمات، نماهای نقطه نظر اپتیکی (POV) و دریافت رویدادها از سوی شخصیت ها بدون استفاده از نماهای نقطه نظر است.
تمهیدات سبکی امپرسیونیست ها به نحو حیرت انگیزی نو و ابتکاری، اما بیشتر روایت های آن ها روایت های متعارف بودند. روایت و طرح داستانی اکثر فیلم های امپرسیونیستی به گونه ای بود که در آن قهرمان فیلم طی سلسله ای از حوادث به موقعیتی دچار می شود که این موقعیت ها بستری برای استفاده از تمهیدات سبکی و بیان احساسات و درونیات کاراکتر را مهیا می کند؛ در این موقعیت ممکن است شاهد تعدادی فلاش بک باشیم یا تصاویری از تخیلات، رویاها یا توهمات او را نظاره کنیم. شخصیت های فیلم های امپرسیونیستی مست می کنند، کور می شوند یا در معرض خودکشی و مرگ قرار می گیرند و تمام این ها از طریق تکنیک های سبکی مناسب و ارائه تصاویر مسحورکننده به شکلی تاثیرگذار به تصویر برگردانده می شود.
روایت های فیلم های امپرسیونیستی به مقدار زیادی به انگیزش های روانی شخصیت ها متکی اند.
میزانسن
چون امپرسیونیست ها بیشتر به اثرات کار دوربین و تدوین بر موضوعی که از آن فیلمبرداری می کردند علاقه داشتند، بخش کوچکی از تمایزات این مکتب به حوزه میزانسن مربوط می شود و از این لحاظ در نقطه مقابل جنبشی که همزمان با آن ها در آلمان شکل گرفته بود یعنی اکسپرسیونیست ها جای می گیرند.[۲]
صحنه
امپرسیونیست ها با به کارگیری دکورهای مدرنیستی و فیلمبرداری در محل های واقعی سعی داشتند صحنه ها و مکان های چشمگیری برای فیلم هایشان برگزینند. از آن جا که امکانات و وسعت استودیوهای فرانسوی با همتایان آمریکایی و آلمانی شان قابل مقایسه نبود، فیلمسازان فرانسوی بیش از فیلمسازان دیگر کشورها به سراغ محل های واقعی برای فیلمبردری می رفتند. از این رو بناهای تاریخی فرانسه در بسیاری از فیلم های صامت فرانسوی دیده می شوند. بدین سان فیلمسازان فرانسوی دهه ۱۹۲۰ با فیلمبرداری در طبیعت و روستاهای فرانسوی، نقصان یاد شده را به مزیت کارشان تبدیل کردند.
بازیگری
چون امپرسیونیست ها معتقد بودند که فیلم ها برای پرهیز از کیفیت تئاتری باید از بازی های ناتورالیستی بهره بگیرند، بازیگری در بیشتر فیلم های امپرسیونیستی با خویشتنداری چشمگیری همراه است.
نورپردازی
امپرسیونیست ها علاقهمند بودند اشیا را چنان نورپردازی کنند که فتوژنی آن ها حتی الامکان افزایش یابد.
3) طبیعت گرایی یا ناتورالیسم (به انگلیسی: Naturalism )
طبیعت گرایی که زمزمه های آن در نیمه دوم قرن نوزدهم به گوش می رسید. اصطلاحی در تاریخ هنر و نقد هنری برای توصیف سنخی از هنر که در آن، طبیعت بدان گونه که به نظر می آید، بازنمایی می شود. در این تعریف که- بیشتر از جنبه ی صوری اعتبار دارد- طبیعتگرایی مفهومی متضاد با چکیده نگاری است. اگر هنر کلاسیک یونان را جلوه کامل طبیعت گرایی تلقی می کنند و هنر رنسانس ایتالیایی را تجدید حیات آن می دانند بر اساس چنین استدلالی است که در هنرهای نامبرده، اثر هنری همانند آیینه ای زیبایی طبیعی را بازمی تابد. در این معنا، طبیعت گرایی با آرمان گرایی تناقضی ندارد، حال آنکه مفهوم ناتورالیسم به لحاظ فلسفی و چون یک "روش هنری" خلاف این است.
اصطلاح زیبایی شناسی طبیعتگرایانه، به نظریه ی فلسفی مربوط می شود که از اثباتگرایی سده نوزدهم ناشی شده و در نظریه ادبی "امیل زولا"( نویسنده فرانسوی) به اوج رسیده است. در این نوع زیبایی شناسی، روشهای علمی مشاهده واقعیت به کار گرفته شد.
ناتورالیست های نیمه ی دوم سده ی نوزدهم بر طبق برنامه ای مشخص و با نوعی بی طرفی و فاصله گزینی، رونگاشتی از جهان و زندگی پیرامون خود ارائه می کردند. و غالبا از پرورش دنیای خیال از باور به آنچه که ملموس و محسوس نیست، از کاویدن معنای نهفته در چیزها، از تقلیل جنبه های ناخوشایند و پیش پا افتاده و پس رونده و خشن زندگی امتناع می جستند.
این، نگرشی متضاد با آرمانگرایی و واکنشی در برابر رمانتیسم بود.
اصطلاح ناتورالیسم به مثابه مکتبی خاص در نقاشی، نخستین بار توسط بلوری در باره ی پیروان "کارواجو" به کار برده شد. به زعم او اینان به تقلید وفادارنه از طبیعت( خواه زشت، خواه زیبا) می پرداختند. همچنین کاستانیاری - منتقد فرانسوی - اصطلاح ناتورالیسم را جایگزین رئالیسم کرد. تا بر عین گرایی و پژواکهای فعالیت علوم طبیعی تاکید بیشتری بگذارد.
بنا به نظر طبیعت گرایان، وراثت و محیط تعیین کننده اصلی تقدیر انسان هستند. فرق این مکتب با رئالیسم دراین است که درآثار رئالیستی انسان همیشه از محیط پیرامونش مهمتر بود اما درناتورالیسم اهمیت انسان از اهمیت اشیاء بیشتر نیست. نویسندگان ناتورالیست اغلب زشتیها را بیان می کنند .مشهورترین نویسنده این سبک، زولا معتقد بود که ادبیات یا باید علمی بشود ، یا نابود شود. آثار معروف او "ژرمینال، نانا، خانواده ترز راکن " ناتورالیسم هم مانند بسیاری از نهضتهای پیش از خود، بخصوص در ادبیات به خاطر کمبود نمایشنامه هایی که دربردارنده اصول این نهضت باشد به شکوفایی نرسید.
در عرصه ادبیات و رمان ، ناتورالیسم نوعی رئالیسم افراطی است که زندگی تلخ آدم هایی را که از نظر روحی ، ظاهرا تک بعدی هستند ، به تصویر می کشد.
در واقع این دیدگاه از فلسفه سربرآورده. در فلسفه ، ناتورالیسم به مکتبی گفته می شود که معتقد است ، همه پدیده های طبیعی بر اساس اصول و قوانین علمی قابل تبیین هستند و در رمان به برخورد علمی با شخصیت گرایش دارد ، به ویژه اینکه سرنوشت هر فرد تنها به مدد اراده او شکل نمی گیرد بلکه مسائلی مانند توارث و محیط هم در آن دخیل است. امیل زولا ، نویسنده فرانسوی شاخص ترین چهره این مکتب در ادبیات است. این نوع ادبیات تاثیر خاصی بر سینما برجای گذاشت برای مثال برخی از فیلم های گانگستری و آثار متعلق به فیلم نوار (Noir - Film ) را به خاطر دیدگاه یکسویه شان از سرشت بشر در جامعه ای تلخ و سیاه ، می توان ناتورالیستی نامید.
ویژگی
در این شیوه، زیبایی شناسی بر اساس روشهای علمی و مشاهده واقعیت شکل میگیرد.
- توجه به طبیعت مهم ترین اصل در نقاشی این سبک است.
- تاثیرات علوم طبیعی در روشهای هنری دیده میشود.
- واقع گرایی همراه با خوشایندگری طبیعت همراه است.
- تفاوت آن با رئالیسم در نشان دادن احساسات زیبا نسبت به طبیعت است.
منبع: sibocinema.blogfa.com و wiki