بی رمق و پررخوت و ساده انگارانه؛ نقدی بر فیلم «متروپل» ساخته مسعود کیمیایی
نقد و بررسی فیلم متوپل ساخته مسعود کیمیایی
- آیا مدارامنشی در این فیلم جای خود را به حس حق خواهی و حق طلبی که شاکله اصلی فیلم های کیمیایی است نداده است؟
- کیمیایی عملاً به جای آنکه در این فیلم از قهرمان اش در برابر مردان خبیث حمایت کند، از سالن سینما در مقابل آن ها حمایت می کند و اینجاست که به جای آنکه شخصیت خاتون (که کیمیایی اصرار زیادی برای قهرمان نامیدن آن دارد) به شخصیتی خنثی تبدیل می شود و سالن سینما است که قهرمان داستان فیلم کیمیایی می شود.
بی تعارف باید گفت متروپل سردستی و ساده انگارانه سرهم بندی و راهی سی و دومین جشنواره فیلم فجر و سپس اکران سینماها شده است.
امروز در جدیدترین فیلم مسعود کیمیایی نه تنها هیچ اثری از جهان بینی پیشین اش دیده نمی شود بلکه سراسر آن از صحنه های وصله پینه شده ی نامربوط و تکراری، انباشته شده است. فیلم جدید کیمیایی نه تنها درام ندارد و صرفاً از پسمانده های ذهنی او شکل گرفته است بلکه گره اصلی فیلم نیز به آسان ترین شکل ممکن و به دور از هر منطقی باز شده و شخصیت های فیلم را به سازش با یکدیگر وا می دارد.
در این فیلم همه چیز کند و کسل کننده و سردستی است. بازی بازیگران فیلم تنها نمایشی سست است و تصویری بی رمق و خسته از آن ها به نمایش گذاشته است. هیچگونه بالندگی در حرکات بازیگران فیلم دیده نمی شود، فیلم به شدت ساکن است و معلوم نیست که این رخوت و تهی بودن می خواهد کدام مخاطب را با خود همراه سازد؟
کلیت فیلم تنها یک جنگ و دعوای بی منطق است که در کمال حیرت به عنوان چالش اصلی فیلم مطرح می شود و تنها نشان از آن دارد که مسعود کیمیایی سعی دارد زین پس تنها به علاقمندی های خود در سینما بپردازد و بس!
در تایید این گفتار همین بس که خاتون خونین و مالین پس از فرار غیر منطقی خود از چنگ کسانی که قصد ربودن او را دارند به باشگاه بیلیاردی پناه می آورد که روزگاری سینما بوده و اینک بخشی از آن نمایشگاه موتور سیکلت و بخش دیگری از آن باشگاه بیلیارد شده است، دو مرد که در باشگاه مشغول بازی هستند، پس از دیدن زن مجروح به جای آنکه در پی درمان و کمک وی برآیند، بسیار لفظ قلم و مودبانه شروع به دلداری دادن به او می کنند. پس از مدتی زبان می گشاید و داستان زندگی خود و اینکه چرا اکنون به این حال و روز افتاده است را برای آن ها روایت می کند و مرتب به آن دو مرد تذکر می دهد که قطعاً بزودی کسانی که قصد آزار وی را دارند به آن مکان خواهند آمد.
بالاخره مردان خبیث فیلم کیمیایی در حالی سراغ خاتون می آیند! اما آنها چگونه و بر اساس چه منطقی توانسته اند جای خاتون را پیدا کنند؟ اینجاست که قهرمان بازی های فیلم کیمیایی شروع می شود و یکی از کسانی که حامی خاتون است با تلنبه لوله باز کن چاه توالت! به سمت مردان خبیث حمله می کند و بزن بزنی نمایشی و بسیار خنده آور میان آن ها شکل می گیرد که تنها یادآور صحنه های اسف انگیز در فیلمفارسی ها است.
در متروپل کیمیایی نه تنها اثری از دعواهای مردانه نیست، بلکه چاقو و دشنه جای خود را به تلنبه چاه باز کن داده اند! اینجاست که پرسش های بسیار زیادی ذهن مخاطب را با خود درگیر می کند. چرا شخصیت های فیلم جدید کیمیایی اینقدر باسمه ای و کلیشه ای شده اند؟ و چگونه ممکن است که مردان خبیث فیلم اینقدر بی رمق و دست و پاچلفتی شده باشند که حتی نتوانند یک نفر از حامیان قهرمان اصلی فیلم یعنی خاتون را کتک مختصری بزنند؟
چگونه ممکن است ناجیان خاتون در حالی شروع به دعوا با مردان خبیث بکنند که حتی از بینی یک کدامشان قطره خونی هم ریخته نشود و لباسهایشان همچنان شیک و اتو کشیده باقی بماند؟ چرا کیمیایی در این صحنه مهم میزانسن بسیار غلطی را برای نشان دادن صحنه دعوا انتخاب کرده است و تنها سایه هایی از آدم هایی که با هم در حال جدال هستند دیده می شود؟
چرا خانم فخر النساء به عنوان شخصیتی که این بلاها را سر خاتون آورده با دیدن خاتون و رد و بدل شدن چند جمله، یکباره دل اش از کینه ی خاتون که هووی اوست صاف می شود و صحنه را ترک می کند؟ آیا مدارامنشی در این فیلم جای خود را به حس حق خواهی و حق طلبی که شاکله اصلی فیلم های کیمیایی است نداده است؟
چرا خاتون نمی خواهد پای پلیس را به میان بکشاند؟ چرا کیمیایی قهرمان فیلم اش «خاتون» را در انتهای فیلم به غلط کردن و التماس کردن وا می دارد؟
و بالاخره این همه استفاده از عنصر تصادف که یک اثر نمایشی غلط محسوب می شود در این فیلم چه می کنند؟ چرا کیمیایی اینقدر تنزل کرده که مجبور است برای پیشبرد وقایع داستانی فیلمش تنها به استفاده از عنصر تصادف بسنده کند؟ مثلاً در صحنه ای که مردان خبیث فیلم خاتون را در لای فرش پیچیده اند و پشت چراغ قرمزی می رسند چرا باید تصادف بی دلیل یک اتوموبیل با اتوموبیل آن ها بتواند باعث فرار خاتون شود؟ و چرا خاتون در همان صحنه منتظر رسیدن پلیس نمی ماند تا به آن ها پناه ببرد؟ و یا اینکه چگونه ممکن است بر اساس تصادف بدمن های فیلم همراه با خانم فخر النساء بتوانند خاتون را در سینما «متروپل» سابق پیدا کنند؟ تمامی این چرا ها از فیلم جدید مسعود کیمیایی یک کمدی بزن و بکوب ناخواسته ساخته است که کمترین منطقی ندارد.
از سوی دیگر کیمیایی عملاً به جای آنکه در این فیلم از قهرمان اش در برابر مردان خبیث حمایت کند، از سالن سینما در مقابل آن ها حمایت می کند و اینجاست که به جای آنکه شخصیت خاتون (که کیمیایی اصرار زیادی برای قهرمان نامیدن آن دارد) به شخصیتی خنثی تبدیل می شود و سالن سینما است که قهرمان داستان فیلم کیمیایی می شود. کیمیایی در این فیلم تنها می خواهد درد دل های شخصی اش را بازگو کند. اما به خاطر واهمه نکوهش شدن به خاطر «فیلم ساختن برای برای بازگو کردن درد دل ها» معمولاً ته مایه ای سیاسی – انتقادی را برای فیلم هایش برمی گزیند. ولی این رویه در متروپل هم ناموفق بوده است.
شخصیت های فیلم متروپل بی اندازه بی هویت هستند. اصلاً معلوم نیست که آن ها در کدام برهه تاریخی زندگی می کنند که با این ادبیات بسیار نا مانوس و عجیب و غریب با یکدیگر حرف می زنند. شخصیت هایی که قرار است از ناموس خاتون دفاع کنند رسماً خود نمی دانند که آیا تا آخر پای دفاع از وی خواهند ایستاد یا نه؟ در جایی بیان می کنند که هرچه بشود پا به پای او خواهند ایستاد و در جایی دیگر نگران از آینده مبهم خود و خاتون دارند.
همچنین شخصیت های زائدی در این فیلم به چشم می خورند که حضورشان نه تنها هیچگونه تاثیری در پیشبرد روایت نمایشی الکن فیلم ندارد، بلکه با حضور این شخصیت ها اعصاب مخاطب بدتر به هم ریخته می شود. از جمله این شخصیت های زائد شخصیت خواهر خسرو یعنی سحر دولتشاهی و یا وکیل خانوادگی خانم فخر النساء است که تنها نقش صحنه پرکن دارند و بس!
به علاوه هیچ انسجامی در رابطه شخصیت ها دیده نمی شود، گویی شخصیت های فیلم جدید کیمیایی مشکل روانی دارند، گاه در حال خنده و گاه در حال گریه کردن هستند. اعمال و رفتار آن ها برای بسیاری از مخاطبان نامأنوس است. و شاید بدتر از همه آن ها، صحنه ای است که پولاد کیمیایی سوار بر موتور سیکلت اش می شود و با فشار دادن پدال گاز روی صحنه ی سینما متروپل می رود و ویراژ می دهد!
در یک جمله اینکه شخصیت های این فیلم همگی شخصیت های تخیلی دنیای کیمیایی هستند و به همین دلیل است که برای مخاطب جذاب و باور پذیر نیستند. مخاطب به هیچ عنوان نمی تواند با آن ها همذات پنداری نماید
بله! خاتون سهواً باید دست خود را روی ستون وسط سالن سینما بگذارد تا جای پنحه خونین اش بر آن مانده و خشک شود و یا محمدرضا فروتن و پولاد کیمیایی بنا به دستور فیلمساز باید جوری در صحنه حرکت کنند و ایشان میزانسنی عجیب برای آنها در نظر بگیرند که مبادا پوسترهای فیلم های وسترنی که طراح صحنه فیلم تنها به دلیل علاقه شدید قلبی فیلمساز به تمامی دیوارهای لوکیشن فیلم نصب کرده است دیده نشود، و یا اینکه آنقدر نگاتیو و پوستر نیم پاره و حلقه های فیلم به دلیلی نامعلوم در میان دست و پا وبه خصوص در راه پله ها ریخته شده باشد تا به شکلی مؤکد به مخاطب القا شود که اینجا روزگاری سالن سینما بوده که الان به چنین مصیبت و فلاکتی دچار شده است!
اینجاست که حق داریم تصور کنیم دلیل روایت شدن فیلم در یک نیمه شب هم این بوده که مبادا فروشگاه های لوازم برقی و الکتریکی در خیابان لاله زار امروزی آقای فیلمساز را از نوستالژی هایشان دور می کرده و به همین سبب در تاریکی شب اقدام به ساخت فیلم نموده اند!
پس از آنکه متروپل در جشنواره فجر با مخالف گسترده منتقدان مواجه شد، کیمیایی برای اکران عمومی تغییراتی را در شکل روایی فیلم اعمال کرد. اما این تغییرات به جای آنکه بتواند نقطه ای مثبت در فیلم وی باشد فیلم را با یک نقیصه اساسی مواجه کرده است.
در شکل جدید، خاتون را در سنین کهنسالی می بینیم که به دلیل موفقیت های مکرر فرزندش که در خارج از کشور زندگی می کند، و یکی از برجسته ترین دانشمندان شده است، در یک گفتگوی رادیو و تلویزیونی زندگی خود را روایت می کند. به این ترتیب متروپل فلاش بک زندگی این شخصیت می شود.
نکته بسیار مهمی که نشانگر بی مبالاتی فیلمساز و اطرافیان اش که چنین پیشنهادی برای اضافه کردن این سکانس به فیلم داده اند می باشد این است که با این کار کل منطق روایی فیلم که در نسخه اولیه هم مخدوش بود، رسماً به مخروبه ای تبدیل می شود! چرا که شخصیت خاتون وقتی در حال روایت داستان زندگی خود است تنها می تواند خاطراتی از آنچه بر وی گذشته را روایت کند اما فیلم کیمیایی پر است از صحنه هایی که خاتون در آن ها حضور نداشته و به همین دلیل رسماً نمی تواند از آن ها خاطره داشته باشد. صحنه هایی مثل درگیری مردان خبیث فیلم با کارمندان کلینیک و یا چهارراهی که تصادف در آن صورت گرفته و یا منزل خانم فخر النساء از جمله صحنه هایی است که بدون در نظر گرفتن آن ها از ذهن خاتون روایت می شوند!
از سوی دیگر محمدرضا فروتن، پولاد کیمیایی و از همه بدتر ساعد سهیلی به هیچ وجه در حد و اندازه ای به نظر نمی رسند که بتوانند در نقش مردان واقعی جنوب شهری که برای دفاع از حیثیت و ناموس یک زن مقابل مردان خبیث فیلم قد علم کنند و از او دفاع کنند. اتفاقاً این مسئله با توجه به فیلم های نخستین کیمیایی باید قبل از همه برای خودِ او بدیهی باشد.
رضا منتظری
خرداد ماه 1393
منبع : cinscreen.com