سبک شناسی سینمایی (2)
4) دادائیسم (به فرانسوی: Dadaïsme)
دادا، دادائیسم، داداگری یا مکتب دادا
مکتبی است پوچ گرا و هیچ انگار که در سالهای پس از جنگ جهانی اول رواج
داشت. در واقع، دادا واکنشی است انقلابی به پیامدهای ناگوار جنگ جهانی اول.
جنبشی فرهنگی بود که به زمینههای هنرهای تجسّمی، موسیقی، ادبیّات (بیشتر
شعر) تئاتر و طراحی گرافیک مربوط میشد. این جنبش در زمان جنگ جهانی اول در شهر زوریخ در کشور سوئیس پدید آمد.
در سالهای 1920 مکاتب افراطی در هنر شکل گرفت. گرایش "دادا" این محصول فشارها و تکانهای روانی ناشی از جنگ جهانی اول، گرایش ضد هنر وانکار گرایانه (نیهیلیستی) بود. هنرمندان دنباله رو این حرکت همه ی ارزشهای عصر خود را به مسخره می گرفتند و معتقد بودند که تمدن معاصر آنها تمدنی دیوانه و بی منطق است. از آنجا که مبنای کار "دادائیست" ها انکار گرایی بود، تفسیر و فهم آثار ایشان دشوار است.
میان مکتبهای افراطی، دادائیسم و افراطیترینشان است. دادائیسم نوعی ضدهنر و انقلابی برای تغییر و ساختارشکنی مفاهیم هنری است. دادائیسم مجموعهای معنادار از هنر ابزورد(پوچ گرایی)، نیهلیسم، ضدیت با عقل، کلیشهشکنی،تاکید بر شانس و تصادف و ضدیت با اصول شناخته شده هنر است.دادائیست ها همه چیز را مسخره میکردند، حتی خودشان را.
مرکز فعالیتهای دادائیستی در زوزیخ «کاباره ولتر» بود، کلوپ شبانهای که در فوریه ۱۹۱۶ به وسیلهٔ هوگوبال، شاعر و موسیقیدان آلمانی، تأسیس شد. خواندن شعرهای بیمعنا، که گاه با تکرار در یک زمان همراه با موسیقی گوشخراش، از جمله برنامههای معمول این کاباره بود. در تابستان ۱۹۱۶یکی از بنیانگذاران این مکتب فرهنگ لغت را باز می کند و دست روی کلمه ای می گذرد که آن کلمه "دادا" به معنی اسب کوچک چوبی بود و به این ترتیب لفظ «دادا» برای نامیدن کار و هدف این گروه برگزیده شد و به جای نام ولتر، که نویسندهٔ بزرگ وطنزپرداز بود، انتخاب گردید.
اعمال و رفتار غیر متعارف در این کلوپ شبانه موجب شکایت ساکنان اطراف آن شد درنتیجه، در سال ۱۹۱۷ به اجبار تعطیل گردید.
دادائیسم، مانند تمام سبک های پیش از خود علاوه بر نقاشی و هنرهای بصری در شعر و ادبیات، تئاتر، موسیقی و گرافیک نمود پیدا کرد. نقاشان دادائیست نقاشیهایی را می کشیدند تنها با استفاده از چند خط کج و معوج. نمایشهایی واقعا بی معنی و موسیقی تنها با تکرار چند نت.
معروف ترین نقاش این سبک مارسل دوشان است.
دادا در نهان تفکری ساختارشکن داشت که تغییر و دگرگونی صور هنر را میخواست
عده ای معتقدند که اصل تفکر دادا بر این است که مثلا اگر یک نقاشی فقط یک خط باشد، خوب البته این اسمش هنر نیست، ولی سعی دارد بفهماند که نقاشی از همین خطها تشکیل شدهاست. پس این ضدهنر است؛ ولی ضدهنر هم چیز بدی نیست و لازم است!
برتون، پیکابیا، تریستان تسارا، آراگون، الوار، گیلوم آپولینه، مکس ژاکوب و سوپو از جمله شاعرانی هستند که به این مکتب پیوستند
دادا بعدها کم کم تلطیف یافت و به سورئالیسم تبدیل شد.
5) سورئالیسم (به انگلیسی: Surrealism)
سوررئالیسم به معنی گرایش به ماورای واقعیت یا واقعیت برتر است. فراواقعگرایی یا سوررئالیسم یکی از جنبشهای معروف هنری در قرن بیستم است. زمانی که دادائیسم در حال از بین رفتن بود، پیروان آن به دور آندره برتون که خود نیز زمانی از دادائیستها بود گرد آمدند و طرح مکتب جدیدی را ریختند این شیوه در سال ۱۹۲۲ به طور رسمی از فرانسه آغاز شد و فراواقعگرایی نامیده شد.این مکتب بازتاب نابسامانیها و آشفتگیهای قرن بیستم است.[۱]
این جنبش در عمل با انتشار مجلهٔ انقلاب فراواقعگرا توسط برتون آغاز شد.
در سورئالیسم هدف هنرمند این است که یک واقعیت تازه و مطلق در بیاورد، به عبارت دیگر واقعیت و رویا را به هم بیامیزد"واقعیتی برتر از واقعیت" بیافریند. از مشهور ترین هنرمندان سورئالیست، "سالوادوردالی" و "رنه ماگریت" هستند.
آندره برتون و دوستش "لویی آراگون" از آن جهت که هر دو پزشک امراض روانی بودند، به نوعی نظریه فروید در مورد ضمیر پنهان را وارد ادبیات کردند و به این ترتیب سوررئالیسم با جایگزینی مفهوم واقعیت برتر به جای عصیان و نفی موجود در دادائیسم شکل گرفت.
به عقیده این گروه هر چیز که در مغز انسان می گذرد (در صورتی که پیش از
تفکر یادداشت شود)، مطالب ناآگاهانه، حرفهای خود به خودی (که بدون اختیار
از دهان بیرون می آید) و همچنین رویا جزء مواد اولیه سورئالیسم به شمار می
رود.
سورئالیست ها می گویند بسیاری از تصورات و تخیلات و اندیشه های
آدمی هست که انسان بر اثر مقید بودن به قید اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و
رسوم و عادات از بیان آنها خودداری می کند و این تصورات را به اعماق ضمیر
پنهان خویش می راند.
این قبیل افکار و اندیشه ها و آرزوها غالباً در
خواب و رویا و در شوخی ها و حرف هایی که از زبان انسان می پرد تجلی می کند و
سورئالیستم طرفدار بیان صادقانه و صریح این قبیل افکار و تصورات و اوهام و
آرزوها است.
سورئالیست ها فعالیت اصیل انسان را همان فعالیت رویا مانند ندای درونی دنیای ناخودآگاه می دانند.
از دیگر سورئالیست های معروف می توان به "پل الوار" و "گیوم آپولینر" اشاره کرد.
سورئالیسم در سینما و عکاسی
دوران شکل گیری سورئالیسم تقریبا با اولین موفقیتهای سینمای صامت همزمان است. با گسترش سینما در قرن 20 م بسیاری از سورئالیست ها ، رسانه ای آرمانی یافتند که می توانستند با آن دنیاهای دیگر راکاوش کنند.
اعتقاد سورئالیستها:سینما را شیوه ی بیان شورانگیزی می شمردند؛ وسیله انصراف خاطر یا "شگفتی آفرین" با نیروی تاثیر گذاری که می توانند فرد را برای لحظاتی از زندگی شخصی خود جدا کنند.
از این رو سورئالیستها به صورت غیر عادی به سینما می رفتند: آنها وارد یک سالن سینما می شدند و بدون توجه به دنباله و پایان فیلم بیرون می آمدند و به سراغ سالن دیگر می رفتند ، از فیلمی به فیلم دیگر بی انکه کوچکترین توجهی به سناریو فیلم داشته باشند و تنها به تصویرهایی توجه داشتند که جدا از زمینه ی رواییشان بهانه ای می شد برای رویا و ساختارهای خیالی.
آنها در ساخت فیلم نیز از مونتاژ برای ایجاد فضای سورئال استفاده می
کردند. چرا که مونتاژ فیلم امکان می دهد که زمان و مکان را به کلی زیر رو
کنند و واقعیت و خیال را در نمایشی محسوس در آمیزند. من ری، هانس ریشتر، فرانسیس پیکابیا هنرمندانی بودند که با رویکرد سورئالیستی به تجربه گرایی در فیلم پرداختند. و رنه کلر و بونوئل نیز هر دو کارشان را با همکاری سورئالیستها آغاز کردند.لوئیس بونوئل و سالوادور دالی در 1928 با همکاری هم فیلم " سگ آندلسی" را
ساختند که یک فیلم سورئالیستی تمام عیار محسوب می شود. مثلا در یکی از
سکانس ها:ابری از برابر ماه می گذرد و در پلان بعد تیغی چشمی را در می
آورد. یا در سکانسی دیگر از این فیلم: مرد جوان دهان خود را از چهره اش جدا
می کند و کف دستش می گیرد.زن از این عمل ناراحت می شود و موهای زیر بغل
خود را می نگرد؛ مویی وجود ندارد، سپس مبهوت می شود چون موها مانند ریش بر
چهره مرد است . یا نمایی از فیلم که خرهای مرده بر روی پیانوها خودنمایی می
کنند. و دستی که از آن مورچه بیرون می آید!
از دیگر فیلمها بونوئل ، این سینما گر شاعر: عصر طلایی ، فراموش شدگان، سرزمین بی نان، ملک الموت و ...
بطور
کلی می توان گفت : سورئالیست ها در فن سینما توگرافی ، مجموعه ای از وسائل
را پیدا می کنند که مخصوصا می تواند بازگوی رویاها و اشتیاق و
فعالیتهای ضمیر ناخودآگاه باشد. یک فیلم سورئالیستی از طریق ذهن بر عواطف
تاثیر می گذارد و فرد را از ضمیر آگاه به ضمیر ناخودآگاه می برد. اگر جنبش
سورئالیسم به خودی خود عمر کوتاهی داشتف تاثیرش هنوز کاهش نیافته است . این
جنبش به خودی خود یک چیز است. و حساسیتی که آنرا ایجاد کرد و هنوز ادامه
دارد کاملا چیز دیگری است.
آنچه بیش از هر چیز روش سوررئالیستی را مشخص می کند نوعی آزادی مطلق در
شکل و محتوا است که سوررئالیست ها از آن با عنوان : نوشتار و بیان
اتوماتیک یا خود کار نام می برند.و یا شاید تقلیدی آگاهانه از تابلوهای
نقاشی دالی و دیگر نقاشان سورئالیست. شاید به جرات بتوان گفت سورئالیسم
بیشتر حرکتی تجسمی است تا ادبی، نفی واقعیت از خلال دگرگون کردن تصویر و
بهم ریختگی عناصر تجسمی.
و شاید بتوان ادعا کرد که بزرگترین دستاورد
سورئالیسم گسترش دیدگاه های فرویدی در تصاویر بود و از این طریق راه بر
گرایش های نمادین، ذهن گرایانه و تفسیری ازفرا واقعیت گشود.
اصول فراواقعگرایی
سوررئالیسم با جایگزینی مفهوم واقعیت برتر به جای عصیان و نفی موجود در دادائیسم شکل گرفت.
«سوررئالیسم مشکل پر توقعی است که فقط عضویت دربست و پیروی کامل را میپذیرد»
این مسلک در حوزههای مختلف فلسفی رویکردهای زیر را اختیار کردهاست:
- فلسفه علمی که همان رویکرد فروید به روانکاوی است.
- فلسفه اخلاقی که با هرگونه قرارداد مخالف است.
- فلسفه اجتماعی که میخواهد با ایجاد انقلاب سوررئالیستی بشریت را آزاد کند.
شعر در سوررئالیسم مرتبهٔ ویژهای دارد و پیروان این مکتب کوشیدهاند که جهان بینی خود را از طریق شعر انتقال دهند. درواقع شعر را، رکن اساس زندگی میدانند زیرا عقیده دارند که شعر باید و میتواند مشکل زندگی را حل کند.
فلسفه اجتماعی سوررئالیسم، شعار سعادت بشری را دارد و میخواهد آدمی را از قید تمدن سودجوی کنونی نجات بخشد، در عین اینکه بازگشت به گذشته را هم نمیپذیرد. در اصل از مواد مرام نامهٔ این مکتب به خوبی می توان دریافت که بیان گذاران این مکتب در اندیشهٔ رهایی از هر نوع اسارتند و هدف آنها در وهلهٔ اوّل پاشیدن آبی بر جنگ بوده است.
فراواقعگرایان مشهور
- رنه ماگریت
- سالوادور دالی
- لویی آراگون
- فدریکو گارسیا لورکا
6) نئورئالیسم
نخستین سرچشمههای سبک نئورئالیسم ایتالیا را باید در فیلمهایی جست که در سالهای آخر جنگ جهانی دوم توسط «دسیکا»، «بلازتی» و «ویسکونتی» ساخته شده بود. سازندگان این فیلمها اهداف دقیقی را دنبال میکردند و برآن بودند که سینما را نه تنها به واقعیتهای ملموس و روزمره، بلکه حتی به اجتماع نزدیک کنند و آن را به صورت آینهی تمامنمای موقعیت جامعه درآورند.
نخستین فیلم قابل توجه سبک نئورئالیسم، «وسوسه» (1946) ساختهی «لوکینو ویسکونتی» بود. این فیلم بر پایهی رمانی آمریکایی ساخته شده بود. فیلمسازان نئورئالیست، به سبک نویسندگان آمریکایی به خصوص «همینگوی»، «اشتاین بک» و «فاکنر» تمایل بسیار داشتند. آنها در جستوجوی سینمایی بودند که با تجربهی بالفعل، رابطهای بیواسطه و سرراست داشته باشد. بازیگران غیرحرفهای، تکنیک خام و ناپرورده، دیدگاههای سیاسی و تفکر به جای سرگرمی، ویژگی اصلی فیلمهای نئورئالیستی و مستقیماً برخلاف معیارهای زیباییشناسی هالیوود بودند. در سال 1945، جنگ، قسمت عمدهی استودیوهای «چینهچیتا» را ویران کرده بود. از اینرو پلاتو محدود و تجهیزات صوتی کمیاب بود؛ در نتیجه میزانسن رئالیستی، متکی به محلهای واقعی (کوچه و خیابان) شد و فیلمبرداری آن خامی و زمختی فیلمهای مستند را به خود گرفت. در اغلب این فیلمها، نورپردازی طبیعی است.
مهمترین فیلمسازان این سبک «روبرتو روسلینی»، «ویتوریو دسیکا»، «چزاره زاواتینی» و «لوکینو ویسکونتی» میباشند.
7) نمادگرایی یا سمبولیسم
گفتگو در قرنی که خود در آن زندگی کرده ایم شاید به مراتب دشوارتر از
بررسی مشخصات هر دوره ی تاریخی باشد. اما در اصل قرن بیستم قرنی بحرانی و
دنباله دار است که در آن انسان، خود را از قالب پیشین بیرون آورده و به شکل
دیگری می سازد. بر اساس بینش های مختلفی که حاکم بر هنر امروزی است، هنر
بنا به تعریفی عبارت است از به کارگیری عناصری همچون صوت، رنگ یا کلمه، با
آرایشهایی که هیچ نیازی ندارند به چیزی بیرون از خود اشاره کنند. و به
عبارت واضح تر، دیگر احتیاجی ندارند"چیزی" را نشان دهند. هنرمند این قرن چون دانشمندان با وسایل کار خود "تجربه" می کنند،امکانات آن را بررسی می کنند و شکلهایی تازه ابداع میکنند.اغلب هنرمندان امروزی به دنبال چیزهایی یگانه و بی همتا هستند.
گرایشهای هنری نوین در قرن بیستم:
سمبولیسم در لغت به معنای رمز گرایی و نمادگرایی است. سمبولیسم، جنبشی نامحسوس در هنر بود که در دهه های 1880و 1890 در ارتباطی نزدیک با جنبش ادبی سمبولیستی در شعر فرانسه ظهور و شکل گرفت. این جنبش واکنشی بود به اهداف طبیعت گرایانه ی مکتب امپرسیونیسم و نیز به اصول رئالیسمی که توسط کوربه وضع شد." نقاشی اساسا هنری عینی است و فقط می تواند شامل بازنمایی چیزهایی شود که واقعی و موجودند... شیء انتزاعی به قلمرو نقاشی تعلق ندارد"
موریه شاعر، در تضاد مستقیم با این ایده، مرامنامه ی سمبولیستی را در فیگارو در18 سپتامبر1886 انتشار داد و در آن اظهار داشت: اصل اساسی هنر" جامه پوشاندن به ایده به شکل حسی است" و کلمه ای بود که اولین بار برای نقاشیهای "ونگوگ" و " گوگن" به کار رفت.
سمبولیسم واقعیت محض را مبتذل و ناچیز می شمرد و مدعی بود که باید واقعیت را به شکل سمبول(نماد) شناخت درونی هنرمند از آن واقعیت ارائه کرد.
در سمبولیسم ذهنیت رمانتیسیسم شکل افراطی به خود گرفت.
علاوه بر ذهنیت افراطی، سمبولیستها اصرار داشتند که هنر را از هرگونه کیفیت سودمند بزدایند و شعار" هنر برای هنر" (پارناسین)را ترویج دهند.
هدف سمبولیسم حل مناقشه بین دنیای مادی و معنوی است. به همان ترتیب که شاعر سمبولیست زبان شعری را پیش از همه به عنوان بیان نمادین زندگی درونی مورد توجه قرار داد، آنها نیز از نقاشان می خواستند تا بیانی بصری برای رمز و راز بیابند.
نمادگرایان بر این باور بودند که تجسم عینی، کمال مطلوبی در هنر نیست، بلکه باید انگارها را به مدد نمادها القا کرد. بر این اساس آنان عینیت را مردود شمردند و بر ذهنیت تأکید کردند. همچنین کوشیدند رازباوری را با گرایش به انحطاط و شهوانیت در هم آمیزند.
نقاشان سمبولیست تصور می کردند رنگ و خط در ماهیت خود قادر به بیان ایده هستند. منتقدین سمبولیست بسیار تلاش داشتند تا بین هنرها و نقاشی های رودن که با اشعار بودلر و ادگار آلن پو قابل قیاس بود و با موسیقی کلود دبوسی توازی هایی برقرار سازند. از این رو سمبولیست ها بر ارجح بودن ذهنیت وانگیزش بر توصیف( یا نمایش) مستقیم و صریح تشبیهات تأکید می ورزیدند.
هنرمندان سمبولیست از نظر سبک و روش کار بسیار متنوع بودند. بسیاری از هنرمندان سمبولیست از نوع خاصی تصویر پردازی مشابه به نویسندگان سمبولیست، الهام می گرفتند. اما گوگن و پیروان او از موضوعات متظاهرانه و افراطی کمتر استفاده می کردند و غالبا صحنه های روستایی را بر می گزیدند. با وجود آن که نوعی حس مذهبی شدید و پر رمز و راز، مشخصه ی این جنبش بود، ولی همین حس شدید شهوانی و انحرافی، مرگ، بیماری و گناه از جمله موضوعات مورد علاقه جنبش بود.اگر چه سمبولیسم عمدتا در هنر فرانسه بحث می شود اما تاثیر فراگیر و گسترده تری داشت و هنرمندان مختلفی چون "مونش" به عنوان بخشی از جنبش در مفهوم گسترده ی آن مورد توجه هستند.
در مجموع از دیدگاه سمبولیست ها واقعیت آرمان درونی، رویا یا نماد فقط می توانست به صورت غیر مستقیم با واسطه بیان شود، یعنی با استفاده از کلید ها یا تمثیل هایی که نمایانگر واقعیت درونی بودند.
اصول فلسفی سمبولیسم
از نظر فکر ، سمبولیسم بیشتر تحت تاثیر فلسفهی ایدآلیسم بود که از متافیزیک الهام میگرفت . بدبینی اسرارآمیز
« شوپنهاور» نیز تاثیر زیادی بر شاعران سمبولیست داشت.آنها در ذهنیت گرایی « سوبژکتیویسم » عمیقی غوطه ور بودند و همه چیز را از پشت منشور خوابکنندهی روحیهی تخیلآمیزشان تماشا میکردند. برای آنها که با چنین فلسفهی بدبینانهای پرورش یافته بودند، هیچیچز مناسب تر از دکور مهآلود و مبهمی که تمام خطوط تند و قاطع زندگی در میان آن محو شود و هیچ محیطی بهتر از تاریکی و مهتاب وجود نداشت. شاعر سمبولیست در چنین محیط ابهامآمیز و در میان رویاهای خودش، تسلیم مالیخولیای خویش میشد. قصرهای کهنه و متروک، شهرهای خراب و آبهای راکدی که برگهای زرد روی آنها را پوشانده باشد و نور چراغی که در میان ظلمت شب سوسو می زند و اشباحی که روی پرده تکان میخورند و بالاخره سلطنت سکوت و چشمانی که به افق دوخته شده است.
همهی اینها جلوهی عالم رویایی واسرارآمیزی بود که در اشعار سمبولیستها دیده میشد. رویا و تخیلی که پوزیتیویسم و رئالیسم می خواست آن را از ادبیات براند، دوباره با سمبولیسم وارد ادبیات شد.
البته منظور آنها این نبود که از شعر پارناسین به کلی قطع رابطه کنند و به رمانتیسم برگردند . مثلا هرگز نمی خواهند زندگانی و شرح حال و اعترافات خویش را بنویسند.
در تشریح مناظر ، نه شکل لایتغیر اشیا مادی، بلکه فرار ساعتها و فصول و زمان زودگذر و آهنگ توقف ناپذیر زندگانی را شرح میدهند و قوانین نهفته ی وجود طبیعت را تصویر می کنند.
به نظر آنها طبیعت به جز خیال متحرک چیز دیگری نیست.
اشیا چیزهای ثابتی نیستند، بلکه آن چیزی هستند که ما به واسطهی حواسمان درک می کنیم. آنها در درون ما هستند. خود ما هستند. از این لحاظ عقاید سمبولیکها بیشتر به عرفان شرق نزدیک است.
میگویند : نظریات ما درباره طبیعت، عبارت از زندگی روحی خودمان است ، ماییم که حس میکنیم و نقش روح خود ماست که در اشیا منعکس می گردد. وقتی انسان مناظری را که دیده است با ظرافتی که توانسته درک کند، مجسم سازد، در حقیقت اسرار روح خود را بر ملا میکند. تمام طبیعت سمبول وجود زندگی خود انسان است.
تشریح و تصویر اشیا و حوادث به وسیلهی سمبولها صورت تازهای به خود میگیرد. و برای بیان روابط بین الهامها و اشکال، باید زبان شعر را در هم ریخت و به صورت دیگری در آورد. و چه بسا که این زبان برای اشخاص عادی نا مفهوم باشد و" راز سمبولیسم در همین چیزهای نامفهوم است ".
عدهای از سمبولیستها که در راستایشان مالارمه قرار داشت از این قواعد پیروی کردند و چنان تغیراتی به کار بردند که فقط خودشان آنها را میفهمیدند و خودشان تفسیر میگردند حتی «آندره ژید» ( نویسنده کتاب مائده های زمینی) در مقدمه اثر خود به نام « پالود » نوشت« پیش از اینکه اثرم را برای دیگران تشریح کنم، مایلم که دیگران این اثر را برای من تشریح کنند!»
سمبولیسم در سینما
سمبولیسم در سینما عموما با کارهایی مانند فیلمهای لویس بونوئل شناخته می شود. در فیلم سگ آندلسی، کشیش های آویخته از طناب، کدوها و پیانو و اجساد الاغها به طرز نمادینی به کار گرفته شده اند. تصاویری که برخی به منظور ایجاد رعب و وحشت و برخی دیگر با تعابیری سمبولیک به کار گرفته می شدند. در سینما سورئالیسم ( وهمگری) و سمبولیسم درهم آمیختگی عجیبی دارند. کارگردان می کوشد فیلم خود را از قالب محدود و روایت خطی و سابق خود آزاد سازد و به جای آن قالب های عجیب و جدیدی به فیلم القا کند. کارگردان سمبولیست تمام قواعد داستانی سینما را در هم می ریزد و از جلوه ها و ظرایف خاص و غیر معمول بهره می برد ( کشیدن تیغ ریش تراشی بر چشم یک زن در نمای درشت! که به طرز عجیبی دهشتناک و چندش آور است)عناصر دیگری مانند شکستن خط فرضی، به کار گیری نماهای بی ربط بین دو نما در معنای نمادین و به کار گیری عناصر درون کادری مثلا یک شی یا تکرار یک رنگ خاص در معنای رمزی و تمثیلی آن، استفاده از معناهای نمادین بین المللی مانند کبوتر در معنای صلح و... نیز در برخی مستندهای تمثیلی مشهود است.
سینمای دینی شرق رو به سوی حقیقت دارد و جستوجو را با رمز و راز نشان میدهد. حقیقت در این نوع سینما، مربوط به عالم ماورا و ملکوتی است. در حالی که سینمای دینی غرب در جستوجوی حقیقت عینی و کاربردی برای زندگی است. به همین دلیل، سینمای دینی غرب با نوعی رُمانتیسم درآمیخته است و سینمای دینی شرق با نمادگرایی و سمبولیسم. سینمای دینی غرب درنهایت انسان را به سوی خداشناسی رهنمون میکند و سینمای دینی شرق به سوی خودشناسی به موازات خداشناسی.
منبع : www.akkasee.com و wiki , kanoon.ir