درست است که فیلم هاهون فیلمی بسیار قدیمی است ولی شناخت جنبه های روانشناختی فیلم که امروزه کمتر در آثار دیده می شود، الزامی است.
«من برآنم که اگر ساز من
آواز ناهنجار بدهد و اگر بیشتر مردمان روی زمین با من بستیزند، بهتر از آن
است که من خود با خویشتن همداستان نباشم.» سقراط ـ رسالۀ گورگیاس
.
«هامون»، در نگاه اول و در چند
دقیقه نخست، جدی مینماید و متفکر، سینمایش نیز با آن ظاهر خوش آب و رنگ و
ضرباهنگ سریع، مدرن جلوه میکند و میفریبد. با پیچیده نمایی و ادا،
عدهای را هم مرعوب میکند، اما نه جدی است و نه متفکر.
هامون، بسیار پرمدعا است و
داعیه ارائه مفاهیم عمیقه بسیاری دارد: عشق زمینی، عشق و ایمان الهی،
عرفان، تحول انسان و سلوکش، «فرهنگ علی خواهی»، مسائل روشنفکر حیران و
«آویخته»، روشنفکر «تحول» یافته، هویت انسان ایرانی، ناخودگاه جمعی و
مفاهیمی از این دست. از نظر سینمایی هم ادای سینمای مدرن، سینمای شخصی و
سوبژکتیو را در میآورد، با «زیباییشناسی» خاص خود.
اما در پس هیاهوی بسیار هامون،
تفکری پنهان نیست؛ تنها دو چیز نهفته است: اغتشاش و فریب. اغتشاش در تفکر و
اغتشاش در بیان. و فریب و فریب در تصویر.
طرح مسائل علمی یا فلسفی یا
عرفانی در قالب سینما، از کسی بر میآید که فکری توانا و دستی ماهر داشته
باشد و مهمتر، اهل مسئله باشد، آن را چشیده و تجربه کرده باشد.
عشق در سینما، وقتی رخ
مینمایاند که از وجودی عاشق و پردرد برخیزد. عرفان هم زمانی ظاهر میشود
که در پشت آن، عارفی نشسته باشد، وگرنه عشق و عرفان بازی مُد روز است و بس.